مقدمه
در سال 1948، در قلب جهان اسلام و در مركز حضور ادیان الهی و بروز و طلوع ادیان ابراهیمی رژیمی متولد شد كه همگان باور داشتند این حركت حسابشده به خودی خود نمیتواند بوجود آمده باشد، بلكه این توطئه شوم در سایه كمكهای ابرقدرتهای آن روز شكل گرفت تا همانگونه كه بعدها و در سالیان سال تمامی جهانیان شاهد بودند، این موجود مصنوعی با مساعدت اجباری و اختیاری همانها به غولی تبدیل شود كه هیكل بزرگ و پوشالی برایش نمایش داده شود ولی در درون خود دچار هزاران مشكل باشد.
امروز كه 56 سال از آن واقعه شوم یعنی بنیانگذاری دولت صهیونیسم در قلب كشورهای اسلامی به دست امپریالیسم بریتانیا میگذرد، همگان بر این باورند كه این حركت مزدورانه دولت بریتانیا نه از سر اجبار و ناچاری صرف، بلكه تا حدودی با اهدافی عجین گشته كه فقط كسانی آن را درك میكنند كه با دوران حیات نفرتبار یهودیان در اروپا پس از قرون وسطی آشنایی كامل داشته و نقش مخرب، تأثیرگذار و بر هم زننده آنها را در محاسبات سیاسی و اقتصادی میدانند.
صهیونیسم به گواهی اسناد تاریخی از اروپا شروع و با حمایت بریتانیای كبیر در فلسطین حضور یافت و در ابتدا با خرید مقداری زمین و اموال غیرمنقول كه بدو امر طبیعی مینمود خیلی سریع اهداف استعماری خود را آغاز كرد و شاید اولین كسانی كه در مقابل این گروه ایستادند، خود یهودیان فلسطینی باشند. (البته شایان ذکر است که با توجه به اسناد موجود کم تر از دو درصد از فلسطینیان که عمدتا هم یهودی بودند، زمین های خود را به آن ها فروختند و بقیه سرزمین فلسطین با زور نظامی و حمایت ابرقدرت ها از صهیونیست ها اشغال شده است) صهیونیستها از همان ابتدای ورود به سرزمین مقدس و دیگر نواحی فلسطین با ممانعت و مقاومت یهودیان و مسلمانان فلسطینی روبرو گشتهاند و لیكن حمایتهای همه جانبه و بویژه نظامی انگلیس از این فرقه سیاسی باعث شد تا به تدریج عنان قدرت بخشهایی از فلسطین به دست این میهمانان ناخوانده بیافتد. چنانچه به گواهی تاریخ و اسناد معتبر بینالمللی در سال 1937 جمعیت اندك صهیونیستی با همكاری آمریكاییها دست به مطالعه عمیق و وسیع درباره منابع زیرزمینی بویژه حوزه هیدروپلتیك (منابع زیرزمینی) منطقه خاورمیانه عربی زده و در نتایج خود چنین برآورد نمودند كه علاوه بر فلسطین باید به لبنان و سوریه و اردن نیز در راستای اهداف استعماری برای دوران بعد دستاندازی شود تا با دستگیری منابع غنی منطقه فضای كافی برای ورود یهودیان سراسر دنیا آماده و مهیا گردد و بالاخره این كشمكشها بین مردم فلسطین (ساكنان بومی) و مهاجرین اروپایی و آمریكایی چندان تداوم یافت تا آنكه در سال 1947 در یك اقدام غیرمعمول و متناقض با اصول و حقوق بینالمللی جامعه ملل (به نام قبلی سازمان ملل فعلی) بدون هیچ نظرخواهی و رفراندوم از ملتها و كشورهای مورد نظر این سرزمین را به سه قسمت (فلسطینی - یهودی - بیطرف و بینالمللی) تقسیم نمود و نام آن را طرح تقسیم فلسطین نهاد.
با این مقدمه در ادامه این نوشتار در تلاشیم تا ضمن ترسیم دورنمایی از گذشته و ارائه چشماندازی از تحولات بعد از تشكیل رژیم صهیونیستی به برخی عوامل اساسی اشاره كنیم كه در خود تاریخ مورد غفلت قرار گرفته و یا در سایه تبلیغات و هیاهوهای رسانهای و خاصی مورد توجه قدرتهای استعماری به عنوان واقعیات تاریخی به خورد مردم و جهانیان داده شود، امروزه به عنوان یكی از واقعیات مسلم معرفی شده است كه از آن جمله مواردی قبل از شكلگیری رژیم صهیونیستی به عنوان مقدمهای از تشكیل این رژیم و عوامل چند پس از شكلگیری این موجود ساختگی به عنوان دلایل و زمینههای قوام و تداوم حیات سیاسی این رژیم میتوان نام برد.
بخش اول: بدعتها و انحرافات صهیونیستی قبل از شكلگیری رژیم صهیونیستی
1) ادعاهای تاریخی صهیونیسم بر فلسطین
2) تحریف در روند اشغال سرزمین فلسطین
3) مستمسك قرار دادن دیدگاههای مذهبی به جای سیاسی (ابزار نمودن اندیشههای دینی)
4) نقش بسزای قدرتهای خارجی در شكلگیری این رژیم
اگر بخواهیم توجیهی مناسب برای اهل منطق و استدلال برای نكات فوقالذكر به عنوان پیششرط توضیحات بعدی ارائه نماییم. ذكر این نكته خالی از لطف نیست كه متذكر شویم یكی از دغدغههای فكری بسیاری از كسانی كه در طول دهههای گذشته از شروع حیات سیاسی رژیم صهیونیستی ذهن خود را به آن متمركز ساخته ذكر این سؤال اساسی بود كه موضوع فلسطین چرا همزمان با تحولات نظام بینالملل در اوایل قرن بیستم آغاز و با تحولات بعدی تداوم یافت و تاكنون نیز ادامه دارد. یعنی با توجه به سابقه نزاع و درگیری جوامع یهودی و مسیحی در اروپا و در برخی دیگر از نقاط جهان كه از دوران پس از حیات حضرت مسیح شكل گرفته این دو مكتب به دلایل مختلف با هم نزاع و درگیری داشتهاند و مهمترین عامل آن را بسیاری از مورخین به مسئله نقش اساسی یهودیان در به اصطلاح به صلیب كشیدن خود عیسی داشتهاند و به نوعی این زمینه تاریخی یعنی بدبینی مسیحیان به یهودیان بر پایه عقاید مذهبی شكل گرفته و هر قدر كه از حیات جوامع سیاسی در اروپامیگذشته این بدبینی و سوءظن به دلایل مختلف تشدید شده است. از سوی دیگر اگر به روند تحول و گسترش جوامع اروپایی و جنگها و نبردهای حداقل قرن 17، 18 و حتی 19 اروپاییان نظری بیان كنیم. اهل تاریخ و سیاست میدانند كه در گذر زمان تكلیف شكلگیری جغرافیای سیاسی اروپا معلوم گردید و با عنایت به نیاز، افزونطلبی، زیاده خواهی، قدرتمندی اروپاییان، آنها در اواسط قرن 19 به فكر گسترش قلمرو استعماری خود به قارههای دیگر به ویژه آفریقا و آسیا افتادند و لذا میبینیم كه در پایان دهههای قرن 19 بیشترین جنگها و نزاعهای بوجود آمده در آسیا و آفریقا و دیگر نقاط در اثر حملات و تهاجمات نیروهای اروپایی بوده است. در چنین فضایی است كه بسیاری معتقدند با توجه به سابقه ذهنی و بدبینی تاریخ مسیحیان به یهودیان در نقشآفرینی در قتل حضرت مسیح از یكسو و نقش مخرب و انحرافآمیز آنها (یهودیان) در بازارهای پولی و مالی و بانكی كشورهای اروپایی از سوی دیگر همچنین نقشی كه یهودیان در بر هم زدن آداب و اصول اجتماعی داشتهاند و نوع منش و رفتار اجتماعی آنها در طول حداكثر سه قرن اخیر در حیات سیاسی اروپا تمامی عواملی هستند كه سبب شد یك جنگ پنهان بین یهودیان و مسیحیان در اروپا شكل گیرد كه نمودار عینی آن فعالیت عیان و آشكار جوامع اروپایی و بیرون راندن یهودیان در كشورهای مختلف در قرن 18 و بویژه قرن 19 باشد كه بعدها به عنوان مظلومنمایی و حقطلبی ملتی بدون سرزمین در شعارهای رهبران دولت صهیونیستی به ظهور رسید لذا ملاحظه میشود كه بسیاری از اندیشمندان در فكر این نكته اساسی هستند كه چگونه شد، اندیشه شكلگیری دولت یهودی همزمان با گسترش سیاستهای بریتانیای كبیر در خاورمیانه و همراستا با فشار جوامع مسیحی علیه یهودیان شكل میگیرد و كشورهای اروپایی به صورت دستهجمعی برای حل معضل یك اقلیت مسئلهدار و مشكلساز به یك تصمیم جمعی میرسند و آن اینكه در اسرع وقت نسبت به اسكان و ساماندهی آنها در حوزه جغرافیایی جدیدی در خارج از اروپا دست به فعالیت همهجانبه بزنند.
ولی نكته اساسی و در خور تأمل دیگر باز هم در همین زمینه كه فكر بسیاری از اندیشمندان منطقه خاورمیانه و دیگر كشورها را به خود مشغول كرده اینكه این منطقه بسیار غنی علیرغم برخورداری از منابع غنی، پول كافی، نیروی كارآمد و فكور، سابقه تمدن دیرینه، چرا هنوز در لیست كشورهای توسعه نیافته و عقبمانده از لحاظ استانداردهای امروزی رفاه و توسعه و پیشرفت علمی و تكنولوژی قرار دارد. شاید بسیاری از بدیهیات حیات سیاسی نوگرا و پیشرفته هنوز در بسیاری از این جوامع ظهور نیافته و به همین جهت اكثر اندیشمندان در علت شناسی این معضل بنیادین معتقدند عدم وجود امنیت و مؤلفههای سازنده امنیت به عنوان بسترساز و ریشه سامانیابی پیشرفت همهجانبه و توسعه پایدار میباشد. در همین راستا رژیم صهیونیستی به عنوان پیمانكار اصلی دولتهای غربی در منطقه خاورمیانه نقشآفرینی میكند و دلیل روشن این مدعا دستنوشته هرتصل به عنوان یكی از رهبران اندیشه سیاسی صهیونیسم میباشد كه گفته «بریتانیا نخستین كشوری است كه نیاز به توسعه استعماری را دریافته است. زیرا مرام صهیونیست كه مرامی استعماری است قاعدتاً در انگلستان به سهولت میتواند، دریافت گردد.» هرتصل در ادامه در نامهای به یكی از رهبران بریتانیا در آن زمان مینویسد كه «از شما دعوت میكنم در ساختن تاریخ كمك كنید. این مسئله مربوط به آفریقا نیست بلكه مربوط به بخشی از آسیای صغیر (فلسطین) است. این امر به مردان انگلیس ارتباط ندارد. بلكه مربوط به یهودیان است. پس چطور من به شما روی آورم زیرا این امر یك مسئله استعماری است.
در سال 1948، در قلب جهان اسلام و در مركز حضور ادیان الهی و بروز و طلوع ادیان ابراهیمی رژیمی متولد شد كه همگان باور داشتند این حركت حسابشده به خودی خود نمیتواند بوجود آمده باشد، بلكه این توطئه شوم در سایه كمكهای ابرقدرتهای آن روز شكل گرفت تا همانگونه كه بعدها و در سالیان سال تمامی جهانیان شاهد بودند، این موجود مصنوعی با مساعدت اجباری و اختیاری همانها به غولی تبدیل شود كه هیكل بزرگ و پوشالی برایش نمایش داده شود ولی در درون خود دچار هزاران مشكل باشد.
امروز كه 56 سال از آن واقعه شوم یعنی بنیانگذاری دولت صهیونیسم در قلب كشورهای اسلامی به دست امپریالیسم بریتانیا میگذرد، همگان بر این باورند كه این حركت مزدورانه دولت بریتانیا نه از سر اجبار و ناچاری صرف، بلكه تا حدودی با اهدافی عجین گشته كه فقط كسانی آن را درك میكنند كه با دوران حیات نفرتبار یهودیان در اروپا پس از قرون وسطی آشنایی كامل داشته و نقش مخرب، تأثیرگذار و بر هم زننده آنها را در محاسبات سیاسی و اقتصادی میدانند.
صهیونیسم به گواهی اسناد تاریخی از اروپا شروع و با حمایت بریتانیای كبیر در فلسطین حضور یافت و در ابتدا با خرید مقداری زمین و اموال غیرمنقول كه بدو امر طبیعی مینمود خیلی سریع اهداف استعماری خود را آغاز كرد و شاید اولین كسانی كه در مقابل این گروه ایستادند، خود یهودیان فلسطینی باشند. (البته شایان ذکر است که با توجه به اسناد موجود کم تر از دو درصد از فلسطینیان که عمدتا هم یهودی بودند، زمین های خود را به آن ها فروختند و بقیه سرزمین فلسطین با زور نظامی و حمایت ابرقدرت ها از صهیونیست ها اشغال شده است) صهیونیستها از همان ابتدای ورود به سرزمین مقدس و دیگر نواحی فلسطین با ممانعت و مقاومت یهودیان و مسلمانان فلسطینی روبرو گشتهاند و لیكن حمایتهای همه جانبه و بویژه نظامی انگلیس از این فرقه سیاسی باعث شد تا به تدریج عنان قدرت بخشهایی از فلسطین به دست این میهمانان ناخوانده بیافتد. چنانچه به گواهی تاریخ و اسناد معتبر بینالمللی در سال 1937 جمعیت اندك صهیونیستی با همكاری آمریكاییها دست به مطالعه عمیق و وسیع درباره منابع زیرزمینی بویژه حوزه هیدروپلتیك (منابع زیرزمینی) منطقه خاورمیانه عربی زده و در نتایج خود چنین برآورد نمودند كه علاوه بر فلسطین باید به لبنان و سوریه و اردن نیز در راستای اهداف استعماری برای دوران بعد دستاندازی شود تا با دستگیری منابع غنی منطقه فضای كافی برای ورود یهودیان سراسر دنیا آماده و مهیا گردد و بالاخره این كشمكشها بین مردم فلسطین (ساكنان بومی) و مهاجرین اروپایی و آمریكایی چندان تداوم یافت تا آنكه در سال 1947 در یك اقدام غیرمعمول و متناقض با اصول و حقوق بینالمللی جامعه ملل (به نام قبلی سازمان ملل فعلی) بدون هیچ نظرخواهی و رفراندوم از ملتها و كشورهای مورد نظر این سرزمین را به سه قسمت (فلسطینی - یهودی - بیطرف و بینالمللی) تقسیم نمود و نام آن را طرح تقسیم فلسطین نهاد.
با این مقدمه در ادامه این نوشتار در تلاشیم تا ضمن ترسیم دورنمایی از گذشته و ارائه چشماندازی از تحولات بعد از تشكیل رژیم صهیونیستی به برخی عوامل اساسی اشاره كنیم كه در خود تاریخ مورد غفلت قرار گرفته و یا در سایه تبلیغات و هیاهوهای رسانهای و خاصی مورد توجه قدرتهای استعماری به عنوان واقعیات تاریخی به خورد مردم و جهانیان داده شود، امروزه به عنوان یكی از واقعیات مسلم معرفی شده است كه از آن جمله مواردی قبل از شكلگیری رژیم صهیونیستی به عنوان مقدمهای از تشكیل این رژیم و عوامل چند پس از شكلگیری این موجود ساختگی به عنوان دلایل و زمینههای قوام و تداوم حیات سیاسی این رژیم میتوان نام برد.
بخش اول: بدعتها و انحرافات صهیونیستی قبل از شكلگیری رژیم صهیونیستی
1) ادعاهای تاریخی صهیونیسم بر فلسطین
2) تحریف در روند اشغال سرزمین فلسطین
3) مستمسك قرار دادن دیدگاههای مذهبی به جای سیاسی (ابزار نمودن اندیشههای دینی)
4) نقش بسزای قدرتهای خارجی در شكلگیری این رژیم
اگر بخواهیم توجیهی مناسب برای اهل منطق و استدلال برای نكات فوقالذكر به عنوان پیششرط توضیحات بعدی ارائه نماییم. ذكر این نكته خالی از لطف نیست كه متذكر شویم یكی از دغدغههای فكری بسیاری از كسانی كه در طول دهههای گذشته از شروع حیات سیاسی رژیم صهیونیستی ذهن خود را به آن متمركز ساخته ذكر این سؤال اساسی بود كه موضوع فلسطین چرا همزمان با تحولات نظام بینالملل در اوایل قرن بیستم آغاز و با تحولات بعدی تداوم یافت و تاكنون نیز ادامه دارد. یعنی با توجه به سابقه نزاع و درگیری جوامع یهودی و مسیحی در اروپا و در برخی دیگر از نقاط جهان كه از دوران پس از حیات حضرت مسیح شكل گرفته این دو مكتب به دلایل مختلف با هم نزاع و درگیری داشتهاند و مهمترین عامل آن را بسیاری از مورخین به مسئله نقش اساسی یهودیان در به اصطلاح به صلیب كشیدن خود عیسی داشتهاند و به نوعی این زمینه تاریخی یعنی بدبینی مسیحیان به یهودیان بر پایه عقاید مذهبی شكل گرفته و هر قدر كه از حیات جوامع سیاسی در اروپامیگذشته این بدبینی و سوءظن به دلایل مختلف تشدید شده است. از سوی دیگر اگر به روند تحول و گسترش جوامع اروپایی و جنگها و نبردهای حداقل قرن 17، 18 و حتی 19 اروپاییان نظری بیان كنیم. اهل تاریخ و سیاست میدانند كه در گذر زمان تكلیف شكلگیری جغرافیای سیاسی اروپا معلوم گردید و با عنایت به نیاز، افزونطلبی، زیاده خواهی، قدرتمندی اروپاییان، آنها در اواسط قرن 19 به فكر گسترش قلمرو استعماری خود به قارههای دیگر به ویژه آفریقا و آسیا افتادند و لذا میبینیم كه در پایان دهههای قرن 19 بیشترین جنگها و نزاعهای بوجود آمده در آسیا و آفریقا و دیگر نقاط در اثر حملات و تهاجمات نیروهای اروپایی بوده است. در چنین فضایی است كه بسیاری معتقدند با توجه به سابقه ذهنی و بدبینی تاریخ مسیحیان به یهودیان در نقشآفرینی در قتل حضرت مسیح از یكسو و نقش مخرب و انحرافآمیز آنها (یهودیان) در بازارهای پولی و مالی و بانكی كشورهای اروپایی از سوی دیگر همچنین نقشی كه یهودیان در بر هم زدن آداب و اصول اجتماعی داشتهاند و نوع منش و رفتار اجتماعی آنها در طول حداكثر سه قرن اخیر در حیات سیاسی اروپا تمامی عواملی هستند كه سبب شد یك جنگ پنهان بین یهودیان و مسیحیان در اروپا شكل گیرد كه نمودار عینی آن فعالیت عیان و آشكار جوامع اروپایی و بیرون راندن یهودیان در كشورهای مختلف در قرن 18 و بویژه قرن 19 باشد كه بعدها به عنوان مظلومنمایی و حقطلبی ملتی بدون سرزمین در شعارهای رهبران دولت صهیونیستی به ظهور رسید لذا ملاحظه میشود كه بسیاری از اندیشمندان در فكر این نكته اساسی هستند كه چگونه شد، اندیشه شكلگیری دولت یهودی همزمان با گسترش سیاستهای بریتانیای كبیر در خاورمیانه و همراستا با فشار جوامع مسیحی علیه یهودیان شكل میگیرد و كشورهای اروپایی به صورت دستهجمعی برای حل معضل یك اقلیت مسئلهدار و مشكلساز به یك تصمیم جمعی میرسند و آن اینكه در اسرع وقت نسبت به اسكان و ساماندهی آنها در حوزه جغرافیایی جدیدی در خارج از اروپا دست به فعالیت همهجانبه بزنند.
ولی نكته اساسی و در خور تأمل دیگر باز هم در همین زمینه كه فكر بسیاری از اندیشمندان منطقه خاورمیانه و دیگر كشورها را به خود مشغول كرده اینكه این منطقه بسیار غنی علیرغم برخورداری از منابع غنی، پول كافی، نیروی كارآمد و فكور، سابقه تمدن دیرینه، چرا هنوز در لیست كشورهای توسعه نیافته و عقبمانده از لحاظ استانداردهای امروزی رفاه و توسعه و پیشرفت علمی و تكنولوژی قرار دارد. شاید بسیاری از بدیهیات حیات سیاسی نوگرا و پیشرفته هنوز در بسیاری از این جوامع ظهور نیافته و به همین جهت اكثر اندیشمندان در علت شناسی این معضل بنیادین معتقدند عدم وجود امنیت و مؤلفههای سازنده امنیت به عنوان بسترساز و ریشه سامانیابی پیشرفت همهجانبه و توسعه پایدار میباشد. در همین راستا رژیم صهیونیستی به عنوان پیمانكار اصلی دولتهای غربی در منطقه خاورمیانه نقشآفرینی میكند و دلیل روشن این مدعا دستنوشته هرتصل به عنوان یكی از رهبران اندیشه سیاسی صهیونیسم میباشد كه گفته «بریتانیا نخستین كشوری است كه نیاز به توسعه استعماری را دریافته است. زیرا مرام صهیونیست كه مرامی استعماری است قاعدتاً در انگلستان به سهولت میتواند، دریافت گردد.» هرتصل در ادامه در نامهای به یكی از رهبران بریتانیا در آن زمان مینویسد كه «از شما دعوت میكنم در ساختن تاریخ كمك كنید. این مسئله مربوط به آفریقا نیست بلكه مربوط به بخشی از آسیای صغیر (فلسطین) است. این امر به مردان انگلیس ارتباط ندارد. بلكه مربوط به یهودیان است. پس چطور من به شما روی آورم زیرا این امر یك مسئله استعماری است.